یکی از بخشهای ششگانه مرکزی تبریز استان سوم آذربایجان ومحدود است: از شمال به بخش ورزقان از شهرستان اهر از جنوب به بخش سراسکند، از خاور به بخش آلان براغوش وبخش مرکزی شهرستان سراب و از باختر بشهرستان اسکو. تغییرات جوی این بخش در تابستان بعلاوۀ 30 تا 35 و حداقل آن در زمستان منهای 17 تا 18 درجه می باشد. هوای این بخش سرد و سالم و آبش از چشمه سارها و قنوات و رودخانه های محلی به اسم رودشهری در دهستان عباسی و رود اوجان در اوجان و بارنج چای در دهستان سهندآباد تأمین میشود. مقدار باران سالیانه به 320 میلیمتر میرسد. گردنۀ شبلی بارتفاع 1654 گز که شوسۀ تبریز و تهران از آن میگذرد در دهستان مهران رود این بخش و کوه سهند بارتفاع 3700 گز در جنوب این بخش واقع است. محصول عمده اش غلات، میوه، صیفی، سبزی و درخت تبریزی میباشد. این بخش از چهار دهستان بشرح زیر تشکیل میشود: دهستان پارچه آبادی جمعیت (نفر) اوجان 43 17702 عباسی 44 17943 سهندآباد 40 19949 مهرانرود 64 40259 جمع کل 191 95403 قراء مهم آن عبارتند از: لیقوان، بستان آباد، تکمه داش، قبچاق، شنگول آباد، کلوانق، آلانق، بخشایش، کردکندی، باشسیز، حاجی آقا، قره بابا و انباردان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
یکی از بخشهای ششگانه مرکزی تبریز استان سوم آذربایجان ومحدود است: از شمال به بخش ورزقان از شهرستان اهر از جنوب به بخش سراسکند، از خاور به بخش آلان براغوش وبخش مرکزی شهرستان سراب و از باختر بشهرستان اسکو. تغییرات جوی این بخش در تابستان بعلاوۀ 30 تا 35 و حداقل آن در زمستان منهای 17 تا 18 درجه می باشد. هوای این بخش سرد و سالم و آبش از چشمه سارها و قنوات و رودخانه های محلی به اسم رودشهری در دهستان عباسی و رود اوجان در اوجان و بارنج چای در دهستان سهندآباد تأمین میشود. مقدار باران سالیانه به 320 میلیمتر میرسد. گردنۀ شبلی بارتفاع 1654 گز که شوسۀ تبریز و تهران از آن میگذرد در دهستان مهران رود این بخش و کوه سهند بارتفاع 3700 گز در جنوب این بخش واقع است. محصول عمده اش غلات، میوه، صیفی، سبزی و درخت تبریزی میباشد. این بخش از چهار دهستان بشرح زیر تشکیل میشود: دهستان پارچه آبادی جمعیت (نفر) اوجان 43 17702 عباسی 44 17943 سهندآباد 40 19949 مهرانرود 64 40259 جمع کل 191 95403 قراء مهم آن عبارتند از: لیقوان، بستان آباد، تکمه داش، قبچاق، شنگول آباد، کلوانق، آلانق، بخشایش، کردکندی، باشسیز، حاجی آقا، قره بابا و انباردان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد در 3 هزارگزی جنوب الشتر و یکهزار گزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به الشتر. جلگه و سردسیر است. سکنۀ آن 60 تن شیعۀ فارسی زبانند. آب آن از سرآب پاپی و محصول آن غلات و حبوبات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و ساکنان آن از طایفۀ حسنوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد در 3 هزارگزی جنوب الشتر و یکهزار گزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به الشتر. جلگه و سردسیر است. سکنۀ آن 60 تن شیعۀ فارسی زبانند. آب آن از سرآب پاپی و محصول آن غلات و حبوبات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و ساکنان آن از طایفۀ حسنوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است جزء دهستان فشافویۀ بخش ری شهرستان تهران. دارای 184 تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، صیفی، چغندرقند، باغات. راه آن مالرو است و از حسن آباد ماشین میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان فشافویۀ بخش ری شهرستان تهران. دارای 184 تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، صیفی، چغندرقند، باغات. راه آن مالرو است و از حسن آباد ماشین میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
نام شهری به مداین و معرب آن ساباط است. (از اصمعی). این شهر در یک فرسخی زیر شهر بهرسیر (به اردشیر) از شهرهای مداین واقع بوده است. (از جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ص 36). و رجوع به ساباط در همین لغت نامه شود، سنگها که در سرا و جز آن گسترده باشند. (منتهی الارب). حجر و سنگ که در خانه فرش شود. (از اقرب الموارد). تخته های سنگ که بدان زمین را فرش کنند. (از المنجد)، در اصطلاح امروزین عرب زبانان، اسفالت، هر زمین که بر آن سنگ یا خشت پخته گسترده باشند. (منتهی الارب). زمین که بوسیلۀ ’بلاط’ یا بوسیلۀ آجر فرش شده باشد. (از اقرب الموارد) : مسجدها الجامع من أجمل المساجد، فی صحنه برکه ماء و یطیف به بلاط عظیم الاتساع. (ابن بطوطه)، بلاطالارض، روی زمین، یا منتهای صلب از زمین. (منتهی الارب). رویۀ زمین، و گویند منتهای صلب از آن، و گویند آنچه سخت باشد از متن و پشت آن. (از ذیل اقرب الموارد)، بلاطالملک، کاخ شاهی، و مجازاً، مجلس و بزرگان پادشاه. (از المنجد). دربار. دربار شاهی، بخیل. (اقرب الموارد)، فقیر و معدم. (اقرب الموارد) .گویند ’ماذا یأخذ الریح من البلاط’، یعنی باد از شخص بخیل یا از فقیر چه گیرد. (از اقرب الموارد)، هی حسنه البلاط، مجازاً، یعنی او زنی است زیبا هنگام برهنگی. (از ذیل اقرب الموارد از الاساس)
نام شهری به مداین و معرب آن ساباط است. (از اصمعی). این شهر در یک فرسخی زیر شهر بهرسیر (به اردشیر) از شهرهای مداین واقع بوده است. (از جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ص 36). و رجوع به ساباط در همین لغت نامه شود، سنگها که در سرا و جز آن گسترده باشند. (منتهی الارب). حجر و سنگ که در خانه فرش شود. (از اقرب الموارد). تخته های سنگ که بدان زمین را فرش کنند. (از المنجد)، در اصطلاح امروزین عرب زبانان، اسفالت، هر زمین که بر آن سنگ یا خشت پخته گسترده باشند. (منتهی الارب). زمین که بوسیلۀ ’بلاط’ یا بوسیلۀ آجر فرش شده باشد. (از اقرب الموارد) : مسجدها الجامع من أجمل المساجد، فی صحنه برکه ماء و یطیف به بلاط عظیم الاتساع. (ابن بطوطه)، بلاطالارض، روی زمین، یا منتهای صلب از زمین. (منتهی الارب). رویۀ زمین، و گویند منتهای صلب از آن، و گویند آنچه سخت باشد از متن و پشت آن. (از ذیل اقرب الموارد)، بلاطالملک، کاخ شاهی، و مجازاً، مجلس و بزرگان پادشاه. (از المنجد). دربار. دربار شاهی، بخیل. (اقرب الموارد)، فقیر و معدم. (اقرب الموارد) .گویند ’ماذا یأخذ الریح من البلاط’، یعنی باد از شخص بخیل یا از فقیر چه گیرد. (از اقرب الموارد)، هی حسنه البلاط، مجازاً، یعنی او زنی است زیبا هنگام برهنگی. (از ذیل اقرب الموارد از الاساس)